ترجمه مقاله

پایگه ساختن

لغت‌نامه دهخدا

پایگه ساختن . [ گ َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) جاگرفتن :
کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو بازدارد گزند
توانم مگر پایگه ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فکن .

فردوسی .


|| جای نشست معلوم کردن . اجازه ٔ جلوس در جای درخور هرکس دادن . در خور و سزاوار هرکس نشست یا منصب و مرتبت معلوم کردن :
پدر دست بگرفت و بنواختشان
براندازه بر پایگه ساختشان .

فردوسی .


سپهبد منوچهربنواختشان
باندازه بر پایگه ساختشان .

فردوسی .


وزان پس همه نامداران شهر...
برفتند بآرامش و خواسته ...
فریدون فرزانه بنواختشان
ز راه سزا پایگه ساختشان
همه پندشان داد و کرد آفرین ...

فردوسی .


چو پیش آمدش نصر بنواختش
یکی مایه ور پایگه ساختش .

فردوسی .


سکندر بپرسید و بنواختشان
باندازه بر پایگه ساختشان .

فردوسی .


شهنشه بپرسید و بنواختشان
براندازه بر پایگه ساختشان .

فردوسی .


|| جادادن . منزل دادن . فرود آوردن :
چو خسرو نگه کرد بنواختشان
ز لشکر جدا پایگه ساختشان .

فردوسی .


|| مقام و مرتبه دادن :
ازو شادمان گشت و بنواختش
بنوّی یکی پایگه ساختش .

فردوسی .


ترجمه مقاله