ترجمه مقاله

پا زدن

لغت‌نامه دهخدا

پا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار راه رفتن در تجسس چیزی : تمام شهر را پا زدم .
- پا زدن به کسی در حساب ؛ به دغلی از حق او کاستن . مبلغی از طلب او را انکار کردن . قسمتی از دَین راانکار کردن .
ترجمه مقاله