ترجمه مقاله

پدواز

لغت‌نامه دهخدا

پدواز. [ پ َ ] (اِ) نشیمن گاه . جای و آرامگاه و نشیمن و قرار. پتواز. بَتواز. نشیمن گاه و آرام گرفتن بگوشه ای که به آخر کارها و جایها آنجا آرام دارند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). دو چوب بلند باشد که هر دو را از هم به اندک فاصله بر زمین فروبرند و چوب دیگر بعرض بر بالای آنها بندند تا کبوتران و گاهی جانوران شکاری بر آن نشینند و آنرا بعربی میقعه خوانند. (برهان ). و رجوع به پرواز شود :
عهد و میثاق باز تازه کنیم
ازسحرگاه تا بوقت نماز
باز پدواز خویش باز شویم
چون دَدَه باز جنبد از پدواز.

آغاجی .


سپهدار بگشود بر مرغ تیر
ز پدوازش افکند در آبگیر.

اسدی .


به هوای کرم او بزمین از پدواز
مرغ زرین سلب آید چو نهد سائل دام .

سوزنی .


از شواهد فوق چنین مستفاد میشود که پدواز جای مرغان شکاری و شاید دیگر ددگان در محلی مرتفع یا کوهی باشد. || پتفوز. پوز. پوزه . گرداگرد دهان انسان و حیوانات دیگر از جانب بیرون . فنطیسه . || گرداگرد کلاه . || منقار مرغان . (برهان ). || سخن . گفتگو. مطلب . || پاسخ . جواب و اپدواج یا اپی واج در پهلوی بمعنی بی جواب و بی پاسخ است .
ترجمه مقاله