ترجمه مقاله

پربها

لغت‌نامه دهخدا

پربها. [ پ ُ ب َ ](ص مرکب ) گران قیمت . که قیمت بسیار دارد. پُرارزش . ثمین . پرقیمت . گرانمایه . قیمتی . گران . بهاگیر. گران بها. گران سنگ . بهاوَر. نفیس . مقابل کم بها :
پشیمان تر آنکس که خود برنداشت
از آن گوهر پربها سر بگاشت .

فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1660).


نداد آن سر پربها رایگان
همی تاخت تا آذرآبادگان .

فردوسی .


یکی پربها تیز طنبور خواست
همی رزم پیش آمدش سور خواست .

فردوسی .


دبیرش بیاورد عهد کیان
نبشته بر آن پربها پرنیان .

فردوسی .


همیشه تا که بوددر جهان عزیز درم
چنانکه هست گرامی و پربها دینار.

فرخی .


بدین بی کران گوهر پربها
هم از چنگ مرگش نیامد رها.

اسدی .


قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مرد از سخن و علم پربهاست .

ناصرخسرو.


گر همی جوئید دُرّ پربها
ادخلوا الأبیات من ابوابها.

مولوی .


ترجمه مقاله