پرخواسته
لغتنامه دهخدا
پرخواسته . [ پ ُ خوا / خا ت َ/ ت ِ ] (ص مرکب ) غنی . ثروتمند. پرثروت :
ورا گشت آن شاهی آراسته
جهان گشت پرداد و پرخواسته .
بدین سال گنج تو آراسته ست
که پرزر و سیمست و پرخواسته ست .
ورا گشت آن شاهی آراسته
جهان گشت پرداد و پرخواسته .
فردوسی .
بدین سال گنج تو آراسته ست
که پرزر و سیمست و پرخواسته ست .
فردوسی .