ترجمه مقاله

پرنداخ

لغت‌نامه دهخدا

پرنداخ . [ پ َ رَ ] (اِ) تیماج و سختیان . (برهان ). ساغری سوخته . کیمخت :
گفتم میان گشائی گفتا که هیچ تابم (؟)
زد دست بر کمربند بگسست او پرنداخ .

عسجدی .


فرهنگ رشیدی پرنداخ با جیم آورده بی ذکر شاهدی . و رجوع به برنداخ شود. گورگانی . گوزگانی . گوژگانی . (برهان ).
ترجمه مقاله