ترجمه مقاله

پرنون

لغت‌نامه دهخدا

پرنون .[ پ َ ] (اِ) دیبای منقش . پرنو. پرنیان :
نپرّد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون .

رودکی (از شعوری ) (جهانگیری ).


شمشاد ببوی زلفک خاتون شد
گلنار برنگ توزی و پرنون شد.

منوچهری .


ز دیبا و پرنون شتروار شصت
ز پوشیدنی جامه پنجاه دست .

اسدی .


گرچه ز پشمند هر دو هرگز نبود
سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون .

ناصرخسرو.


و بیت اخیر مینماید که این جامه از پشم میکرده اند.
ترجمه مقاله