ترجمه مقاله

پرواره

لغت‌نامه دهخدا

پرواره . [ پ َرْ رَ / رِ ] (ص ) پرورش یافته شده .بشبیون . فربه . مسمن . (برهان ). || (اِ) فرواره . برواره . غرفه . (نصاب الصبیان ) (دهار). مشربه . علّیة. || حیوان بپروار بسته :
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پرورد
نیست از شفقت مگر پرواره ٔ او لاغر است .

عطار.


|| رف . طاق . طاقچه . بالاخانه . خانه ٔ تابستانی . (برهان ) :
ناگاه باز دنیا مردین را
در چه فکند از سر پرواره .

ناصرخسرو.


|| گنجینه . || تخته های خانه پوشیدن . (برهان ). تخته هائی که سقف خانه بدان پوشند: وشیع، شاخ ریزه ها و فدره که بر سقف و بالای پرواره ها اندازند. (منتهی الارب ). || عودسوز . (برهان ). بویسوز. عطرسوز. مجمر. مجمره . || قاروره ٔ بیمار. (برهان ). و رجوع به پروار شود.
ترجمه مقاله