پرورد
لغتنامه دهخدا
پرورد. [ پ َرْ وَ ] (ن مف مرخم ) پرورده . و آن به صورت مزید مؤخری به بعض کلمات ملحق شود: الم پرورد. خانه پرورد، خُم پرورد، دست پرورد، سایه پرورد، غم پرورد، مهرپرورد، نازپرورد، نعمت پرورد، مرغ پرورد، انس پرورد و غیرها :
از این مرغ پرورد و زآن دیوزاد
چگونه برآید همانا نژاد.
پرورده ٔ وحشتم ز بی جنسی
کو هم نفسی که انس پرورد است .
|| (مص مرخم ) پرورش . تغذیه :
از آن پس که گشتم ز مادر جدا
چنان چون بود بچه ٔ بی بها
بنزد شبانان فرستادیم
بپرورد شیران نر دادیم .
از این مرغ پرورد و زآن دیوزاد
چگونه برآید همانا نژاد.
فردوسی .
پرورده ٔ وحشتم ز بی جنسی
کو هم نفسی که انس پرورد است .
خاقانی .
|| (مص مرخم ) پرورش . تغذیه :
از آن پس که گشتم ز مادر جدا
چنان چون بود بچه ٔ بی بها
بنزد شبانان فرستادیم
بپرورد شیران نر دادیم .
فردوسی .