ترجمه مقاله

پروره

لغت‌نامه دهخدا

پروره . [ پ َرْ وَ رَ / رِ ] (ص ) پرورش یافته . پرواری . پروارکرده . فربه کرده .فربه شده . تغذیه شده . چاق کرده . مسمَّن :
رو منکلوس کن تو بترف و بگوزتر
دهقان غاتفر دهدت مرغ پروره .

سوزنی .


چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست
از آنکه رُمح غلامان تست بابزنش .

شهاب الدین مؤید سمرقندی .


جوز گوز و لوز بادام است و عجه خایه ریز
چون سِرطرات است پالود مسمَّن پروره .

فراهی (نصاب الصبیان ).


ترجمه مقاله