پروه
لغتنامه دهخدا
پروه . [ پ َرْ وَ / وِ ] (اِ) هر چیزی که در تاخت و تاراج و جنگ و شبیخون از دشمن بدست آرند. هرچه در کارزار از دشمن گیرند. غنیمت فیی ٔ :
آن جگرگوشه ٔ یاقوت که از کان خیزد
در شبیخون سخا پروه ٔیغمای تو باد.
ظاهراً این کلمه در این شعر به این معنی محرف بُرده است . || چادر. چادرشب . || پروین و آن چند ستاره است در کوهان ثور. ثریا. پَرَن .
آن جگرگوشه ٔ یاقوت که از کان خیزد
در شبیخون سخا پروه ٔیغمای تو باد.
شرف الدین شفروه (از جهانگیری ).
ظاهراً این کلمه در این شعر به این معنی محرف بُرده است . || چادر. چادرشب . || پروین و آن چند ستاره است در کوهان ثور. ثریا. پَرَن .