پرکاره
لغتنامه دهخدا
پرکاره . [ پ َرْ، رَ / رِ ] (اِ) پرکار. || پرکاله . (جهانگیری ). وصله :
بر خرقه ٔ تسلیم زن از سوزن اخلاص
یک رقعه ٔ پرکاره ٔ ارباب حقایق .
لیکن این بیت برای معنی فوق رسا نیست .
بر خرقه ٔ تسلیم زن از سوزن اخلاص
یک رقعه ٔ پرکاره ٔ ارباب حقایق .
نزاری قهستانی (از جهانگیری ).
لیکن این بیت برای معنی فوق رسا نیست .