پرکوس
لغتنامه دهخدا
پرکوس . [ پ ُ ] (ص مرکب ) که کوس بسیار دارد. پرشکن . پرنورد. بسیار کیس :
سر بتاب از حسد و گفته ٔ پرمکر و دروغ
چوب ترمغزمخر جامه ٔ پرکوس و اریب .
و رجوع به کوس شود.
سر بتاب از حسد و گفته ٔ پرمکر و دروغ
چوب ترمغزمخر جامه ٔ پرکوس و اریب .
ناصرخسرو.
و رجوع به کوس شود.