ترجمه مقاله

پرگر

لغت‌نامه دهخدا

پرگر. [ پ َ گ َ ] (اِ)طوق . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). طوق مرصع و زرین بود که بر گردن و یاره کنند. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ چ تهران ). طوق زرین باشد و از پرگار مشتق است . (صحاح الفرس ). با گاف فارسی طوق مرصعی بوده که ملوک پیشین در گردن میکرده اند و گاه بر گردن اسب می انداخته اند. (برهان ). طوق مرصع زرّین . طوق مرصع که ملوک باستان در گردن خود و گاهی در گردن اسب میکردند. (رشیدی ) :
عدو را ازتو بهره غل ّ و پاوند
ولی را از تو بهره تاج و پرگر.

دقیقی .


بهر تخت بر خسروی افسری
سزاوار هرافسری پرگری (؟).

اسدی .


|| مخفف پرگار. (برهان ).
ترجمه مقاله