ترجمه مقاله

پز

لغت‌نامه دهخدا

پز. [ پ َ ] (نف مرخم ) مخفف پزنده و این لفظ چون مزید مؤخردر آخر بسیاری از کلمات درآید: آجرپز. آشپز. آهک پز.پاچه پز. پی تی پز. پلوپز. چای پز. چلوپز. حلواپز. حلیم پز. خاصه پز. خرجی پز. خرده پز. خشت پز. خشکه پز. خوراک پز. خوردی پز. دست پز. دستی پز. دیزی پز. دیگ پز (طباخ ). شُله پز. شیره پز. شیرینی پز. صابون پز. فرنی پز. قابلمه پز.قلیه پز (قلاء). کاشی پز. کباب پز. کله پز. کوزه پز. کوفته پز. کیپاپز. گچ پز. گِردَه پز. گنده پز. لواش پز. مزدی پز. هریسه پز. یخنی پز. || (ن مف مرخم ) پخته : ناپز. نیم پز. || در بعض کلمات مرکبه بمعنی به آب پخته آید چون آب پز: تخم مرغ آب پز. گوشت آب پز. || (اِ مص ) گاه بصورت مصدر استعمال شود: پخت و پز. || (فعل امر) امر است از پختن .
- امثال :
آنقدر بپز که بتوانی بخوری .
ترجمه مقاله