ترجمه مقاله

پسامتیک سوم

لغت‌نامه دهخدا

پسامتیک سوم . [ پْسا / پ ِ م ِ ک ِس ِوْ وُ ] (اِخ ) مؤلفین قدیم وی را پسامنیت نیز نامیده اند. او فرعون مصر بود و بسال 525 ق .م . چون ایرانیان بر مصر دست یافتند خلع شد و نام این پادشاه در منابع شرقی فسمتیخ آمده است . هنگامی که کبوجیه به مصر حمله کرد آمازیس فرعون مصر بود ولی دیری نگذشت که وی وفات کرد و پسامتیک جانشین او شد. «این پادشاه کسی نبود که بتواند مصر را در این موقع مشکل و باریک از چنگ دشمنی نیرومند مانند کبوجیه ، برهاند» . لشکر ایران از غَزَه که در ساحل دریای مغرب واقع است داخل کویر شد و در مدت سه روز آن را به کمک اعراب پیمود و پس از گذشتن از کویر به پلوزیوم رسید و در مقابل قشون مصر صفوف خود را آراست ... این جنگ به اعلی درجه سخت بود و هر دو طرف تلفات زیاد دادند ولی بالاخره مصریها روی بهزیمت نهادند... پس از تسخیر ارگ منفیس ، کبوجیه پسامتیک را که فقط شش ماه سلطنت کرده بود در حومه ٔ شهر نشاند و خواست مردانگی او را امتحان کند، توضیح آنکه دختر او را بر آن داشت که رخت کنیزان پوشد و با دختران خانواده های معروف ، که نیز همان لباس را دربر داشتند، فرستاد آب بیاورند. وقتی که دختران مزبور از پیش پدران خود با ناله و زاری میگذشتند، این ها از مشاهده ٔ وضع ننگین دختران خود صبر و شکیبائی را از دست داده سخت می نالیدند و صدای ضجه و شیونشان بلند میشد فقط پسامتیک ساکت ایستاده به این وضع نظاره میکرد و بعد سر خود را بزیر می افکند. پس از آنکه دختران گذشتند، کبوجیه پسر پادشاه مصر را با دوهزار مصری دیگر که همسن او بودند به قتل گاه فرستاد این ها رابا ریسمان به یکدیگر بسته بودند و میبایست بتلافی قتل سفیر کبوجیه و اهالی می تی لن کشته شوند... پسامتیک دید که پسر او را به مقتل می برند با وجود این خودداری کرد... پس از آن یک نفر مصری پیر، که ثروت خود را از دست داده و به فقر افتاده بود و از سربازان تکدی میکرد از پیش چشم پسامتیک گذشت . این شخص سابقاً از دوستان پادشاه مصر بود و وقتی که پسامتیک او را دید، سخت گریست و بسر خود زده او را به اسم بخواند. در اطراف پسامتیک مستحفظینی بودند، که از احوال او کبوجیه را آگاه میکردند این قضیه باعث تعجب او شد و پیامبری نزد پسامتیک فرستاد، تا این سؤال را بکند، شاه کبوجیه می پرسد: چرا، وقتی که دختر خود را به آن وضع دیدی و از بردن پسرت به قتل گاه آگاه شدی ، گریه و زاری نکردی و وضع این مرد فقیر تو را برقت آورد، و حال آنکه او از اقربای تو نیست ؟ پسامتیک جواب داد: مصائب ومحن خود من نه به اندازه ای است که بتوانم گریه کنم ،ولی وضع این مرد، که در پیری از سعادت و ثروت محروم و دچار فقر گشته ، مرا برقت آورد.این جواب را کبوجیه صحیح دانست ... و برقت آمده امر کرد پسر پادشاه را از دست جلاد نجات دهند و خود او را از حومه ٔ شهر نزد وی آرند... پسامتیک را نزد کبوجیه آوردند. از این زمان او با کبوجیه بود و بی اعتدالی نسبت به او نمیشد، حتی اگر توانسته بود ساکت بنشیند و کنکاش بر ضدّ پارسیها نکند حکمرانی مصر به او برمیگشت ، زیرا پارسیها عادتاً با نظر احترام به اولاد شاهان مینگرند اینگونه رفتار در نزد آنها قاعده ای است و موارد زیاد آنرا تأیید میکند... پسامتیک از جهت کنکاشی که برای شورانیدن مصریها کرد کشته شد، یعنی پس از این که کبوجیه بر قضیه اطلاع یافت ، امر کرد به او خون گاو نر را خورانیدند و او فوراً بمرد .
ترجمه مقاله