پشنجیده
لغتنامه دهخدا
پشنجیده . [ پ َ / پ ِ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) آب و شراب و خون و امثال آن پاشیده شده . (برهان قاطع) :
بخنجر همه تنش انجیده اند
بر آن خاک و خونش پشنجیده اند.
بخنجر همه تنش انجیده اند
بر آن خاک و خونش پشنجیده اند.
لبیبی (از فرهنگ سروری ).