ترجمه مقاله

پناهنده

لغت‌نامه دهخدا

پناهنده . [ پ َ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد. پناهیده . پناه گیرنده . (برهان قاطع). پناه آورده . (آنندراج ). زینهاری . زنهاری . ملتجی . جار. مَولی :
درگذر از جرم که خواهنده ایم
چاره ٔ ما کن که پناهنده ایم .

نظامی .


|| پناه دهنده . ظاهراً نظامی از پناهنده ، ذات باری تعالی را اراده کرده است و این تسامحی است که تنها به نظامی می برازد :
پناهنده را یاد کرد از نخست
نیت کرد بر کامکاری درست .

نظامی .


ترجمه مقاله