ترجمه مقاله

پنجه کردن

لغت‌نامه دهخدا

پنجه کردن . [ پ َ ج َ / ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزه کردن . نبرد کردن . نزاع کردن :
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد.

سعدی (گلستان ).


سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن .

سعدی .


شاید ای نفس تا دگر نکنی
پنجه با ساعدی که سیمین است .

سعدی .


|| پنجه در زمین فشردن . مجازاً، ثبات قدم نمودن :
نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت
چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت .

نظامی .


|| کنایه از قبض کردن و گرفتن باشد.
ترجمه مقاله