ترجمه مقاله

پنج روزی

لغت‌نامه دهخدا

پنج روزی . [ پ َ ] (اِ مرکب ) اندرگاهان . پنجی . فنجی . پنجک . پنجه . فنجه پنجه ٔ دزدیده . پنجه ٔ گزیده . خمسه ٔ مسترقه . ایام المسترقه . ایام المختاره : خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روزی بگذشتی به لهو کردن ... مشغول شدندی . (روضةالمنجمین ).
ترجمه مقاله