پنهان ماندن
لغتنامه دهخدا
پنهان ماندن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) مستور، پوشیده ، مخفی ماندن : چنان کنید که مرگ من امشب و فردا پنهان ماند. (تاریخ بیهقی ص 356).
- امثال :
حرف پنهان نمیماند .
هیچ چیز پنهان نمیماند .
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند .
- امثال :
حرف پنهان نمیماند .
هیچ چیز پنهان نمیماند .
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند .
سعدی .