پهلوان زنده
لغتنامه دهخدا
پهلوان زنده . [ پ َ ل َ / ل ِ ن ِ زِ دَ /دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پهلوان حاضر و موجود.
- امثال :
پهلوان زنده را عشق است ؛ تعبیری مثلی نظیر سیلی نقد به از حلوای نسیه :
پهلوان زنده را عشق است ساقی می بیار
چند میگوئی سخن از رستم و اسفندیار.
- امثال :
پهلوان زنده را عشق است ؛ تعبیری مثلی نظیر سیلی نقد به از حلوای نسیه :
پهلوان زنده را عشق است ساقی می بیار
چند میگوئی سخن از رستم و اسفندیار.
دهقان سامانی .