ترجمه مقاله

پهنانه

لغت‌نامه دهخدا

پهنانه . [ پ َ ن َ ] (اِ) بوزینه .بوزنینه .بوزنه .کپی . حمدونه . قرد. نوعی از میمون بواسطه ٔ آنکه رویش پهن است . (انجمن آرا). بهنانه . (برهان ) :
اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چینست چون رخسارپهنانه .

کسائی .


خنبک زند چو بوزنه چنبک زند چو خرس
این بوزغاله ریشک پهنانه منظرک .

خاقانی .


|| کلیچه ٔ روغنی . (برهان ). نان میده بود که با روغن بپزند و آن را کلیچه خوانند. (جهانگیری ).
ترجمه مقاله