پوست درهم دریدن
لغتنامه دهخدا
پوست درهم دریدن . [ دَ هََ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از طعن زدن و نکوهش کردن و غیبت کردن و عیب گرفتن :
خلق را پوست چه در هم درم از بیمغزی
هیچ کاری به ازین نیست که در خویش افتیم .
رجوع به درپوستین یا به پوستین افتادن شود.
خلق را پوست چه در هم درم از بیمغزی
هیچ کاری به ازین نیست که در خویش افتیم .
ظهوری (از آنندراج ).
رجوع به درپوستین یا به پوستین افتادن شود.