ترجمه مقاله

پوس

لغت‌نامه دهخدا

پوس .(اِ) چرب زبانی و فریب دادن و فروتنی کردن و بزبان خوش مردم را فریفتن باشد. (برهان ). تملق :
بتدبیر شاید جهان خورد و پوس
چو دستی نشاید گزیدن ببوس .

سعدی (بوستان ).


این شاهد محتاج بتأیید است چه در بعض نسخ بوستان این کلمه لوس آمده است با لام بجای پ و گفته اند پوسانه نیز بهمین معنی است (؟)
ترجمه مقاله