پولادگر
لغتنامه دهخدا
پولادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه پولاد سازد. توسعاً آهنگر :
بدان دست بردند آهنگران
چو شد ساخته کار گرز گران
پسند آمدش کار پولادگر
ببخشیدشان جامه و سیم و زر.
بفرمود خسرو [کی خسرو] بپولادگر
که بند گران ساز مسمار سر
هم اندر زمان پای کردش [گرگین را] ببند
که از بند گیرد بداندیش پند.
بفرمود خسرو بپولادگر
که سازد برو بند و غل و تبر(؟).
بدان دست بردند آهنگران
چو شد ساخته کار گرز گران
پسند آمدش کار پولادگر
ببخشیدشان جامه و سیم و زر.
فردوسی .
بفرمود خسرو [کی خسرو] بپولادگر
که بند گران ساز مسمار سر
هم اندر زمان پای کردش [گرگین را] ببند
که از بند گیرد بداندیش پند.
فردوسی .
بفرمود خسرو بپولادگر
که سازد برو بند و غل و تبر(؟).
فردوسی (از آنندراج ).