ترجمه مقاله

پوپک

لغت‌نامه دهخدا

پوپک . [ پوپ َ ] (اِ) مرغی است خوش خطوخال که کاکلی بر سر دارد. هُد هُد. ودر مفردات طب آمده است در دویم گرم و خشک ، و مهراپخته ٔ آن با شبت جهت درد گرده و مثانه مجرب و زهره ٔ اوبرای بیاض چشم نافع است . بوبو. هدهد. (منتهی الارب ).پوبش . (زمخشری ) (لغت نامه ٔ اسدی ). ابوالرّبیع. پُوپه َ. مرغ سلیمان . شانه سر. شانه سرَک . پُوپو. بودبود. و این نامها بیشتر حکایت صوت این مرغ است :
پوپک دیدم بحوالی سرخس
بانگک بربرده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بر او
رنگ بسی گونه بر آن چادرا.

رودکی .


الا تا بازگویند از سلیمان
که با بلقیس وصلش داد پوپک .

هندوشاه .


|| دختر بکر. دوشیزه . (برهان ). || پوپ خرد. کاکل خرد بعض طیور.
ترجمه مقاله