ترجمه مقاله

پچق

لغت‌نامه دهخدا

پچق . [ پ ِ چ َ ] (ترکی ، اِ) پچک . پچاق . کارد. چاقو :
ترک من خورده نبید، دی برم مست رسید
وز سر خشم کشید، بر من آن پچقو.

سوزنی .


از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک
ترکی مکن بکشتن من برمکش پچک .

سوزنی (دیوان ص 146).


ترجمه مقاله