ترجمه مقاله

پچ پچ

لغت‌نامه دهخدا

پچ پچ . [ پ ِ پ ِ / پ ُ پ ُ ] (اِ صوت ) پچ پچه . فچفچه . پژپژ.(رشیدی ). بچ بچ . پج پج . نام آواز آنکه راز و نجوی کند. نجوی . نمیمه . هسیس . منافثه . سخنی که آهسته با یکدیگر گویند . || لفظی که شبانان بز را بدان نوازند. پج پج :
زه دانا را گویند که داند گفت
هیچ نادان را داننده نگوید زه
سخن شیرین از زفت نیاید بر
بز به پچ پچ بر هرگز نشود فربه .

رودکی .


نشود بز به پچ پچی فربه .

سنائی .


- پچ پچ کردن با... ؛ نجوی کردن با. آهسته با کسی سخن گفتن .
ترجمه مقاله