پژمراندنلغتنامه دهخداپژمراندن . [ پ َ م ُ دَ ] (مص ) پژمرانیدن . پژمرده کردن . اِذواء. اِذبال . اِلواء : همی پژمراند رخ ارغوان کند تیره دیدار روشن روان .فردوسی .