ترجمه مقاله

پیروج

لغت‌نامه دهخدا

پیروج . (اِ) مرغی است که سر و گردن او ساده و بی پر میباشد و هر ساعتی برنگی می نماید و از بالای منقار او پوستی مانندخرطوم فیل آویخته است و فیلمرغ همانست . (برهان ). صاحب انجمن آرا گوید آن غیر بوقلمون است . و صاحب جهانگیری گوید: مرغی است مأکول اللحم که در جنگلهای پرتقال و مغرب زمین بهم رسد و آن را پیل مرغ نیز خوانند. (جهانگیری ). اما این نام مفرس از زبان پرتقالی است چه بوقلمون را اول بار پرتقالیها پس از فتح کردن بعض ازبنادر هند به هندیها دادند و خود پرتقالیها هم مرغ مذکور را از کشور پروی آمریکا به اروپا برده اند. از این جهت آنرا پرو نامیدند که به پیروج مفرس شده . مرغ مذکور را چون گوشت گلو منقارش برنگ مختلف درمی آید در ایران بوقلمون گفته اند و در زمان تألیف فرهنگ جهانگیری (عهد صفویه ) در ایران نبوده است که نامی داشته باشد. و جان ملکم سفیر انگلیس که در زمان فتحعلیشاه (جلوس 1212) در ایران بوده در سفرنامه ٔ خود می نویسد: «چون به کازرون رسیدیم شنیدیم در دو فرسخی شهر در دهی کسی یک جفت مرغ دارد که مثل مردان ریش دارند و عربی حرف میزنند. یک صاحب منصب ِ همراه من با وجود خستگی حاضر شد برود و مرغها را ببیند. رفت و برگشت و خندان گفت آن دو مرغ بوقلمون است که از یک کشتی شکسته ٔ هندیها در خلیج فارس بدست یک کازرونی افتاده و به آن ده آورده است ، گوشت آویزان زیر گلوی او را ریش میدانند و غات غات خشن ویرا زبان عربی ». (فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله