ترجمه مقاله

پیشنهاد

لغت‌نامه دهخدا

پیشنهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) اندیشه ای که آدمی بر نفس خود عرضه کند. قصد. اراده و منظور. (غیاث ). مراد. مقدمه و قضیه . (آنندراج ). آهنگ و قصد : و او را پیشنهاد این است و مقصود حق تعالی خود چیزی دیگر. (فیه مافیه 330). هر مرادی و پیشنهادی ترا چون معشوقه و عروسی است و هر از این معشوقه ات را خویشاوندانند و تباری اند. (کتاب المعارف ). آنها که منکر دید تواند، ترا نشناخته اند، خود کسی را میل بخدمتت چگونه باشد تا پیشنهاد آنکس دید تو نباشد. (کتاب المعارف ). نظیر شما آنکس است که فریاد کند... و خیلی را بخود جمع کند. چون جمع شوند[ و ] گویند چه میخواهی از ما. او گوید بایستید تا بیندیشم که از بهر چه جمع کرده ام شما را... شما همچون آن ابله باشید که چندین گاه مردم را بر خود جمع میکند بی هیچ پیشنهادی و بی هیچ نیتی . (کتاب المعارف ).
پیشنهاد خاطرم اینکه هلاک او شوم
تشنه ٔ جام میروم شاید اگر سبو شوم .

سنجر کاشی .


- پیشنهاد همت کردن یا گردانیدن ؛ مقصد و مقصود خویش ساختن . وجهه ٔ همت قرار دادن : و نهایت موهبت شاهنشاهی را که شامل این دولت نامتناهی است پیشنهاد همت گردانید. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 3 ص 323). || عرضه . || در اصطلاح بانکداری اعلام خواستاری کاری یا خریدی یا فروشی با شرایطی خاص از جانب خواهنده ای . || اظهار مطلبی دریافت نیک و بد و سنجش آنرا. (از فرهنگ نظام ) .
ترجمه مقاله