ترجمه مقاله

پیشینه

لغت‌نامه دهخدا

پیشینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) قدیم . دیرینه . سلف . سالف . متقدم . قبلی . ماضی . گذشته . سابق . پیشین :
نهال آنگه شود در باغ برور
که برداریش از آن پیشینه معدن .

ناصرخسرو.


و پیش از وی نامها که نوشتندی از دیگر پادشاهان پیشینه مختصر بودی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49).
عهد پیشینه یاد میکردند
آنچه شان بود شاد میخوردند.

نظامی .


و آن کنیزان به رسم پیشینه
سیب در دست و نار در سینه .

نظامی .


به ار نارم اندوه پیشینه پیش
بدین داستان خوش کنم وقت خویش .

نظامی .


شتابنده سیلی که بر کوه داشت
ز طوفان پیشینه خواهد گذشت .

نظامی .


گواهی که بر گنج خویش آورند
نمودار پیشینه پیش آورند.

نظامی .


همان پیشینه رسم آغاز کردی
تنور و خوانی از نوساز کردی .

نظامی .


در اخبار شاهان پیشینه است
که چون تکله بر تخت شاهی نشست .

سعدی .


دم از سیر این دیر دیرینه زن
صلائی بشاهان پیشینه زن .

حافظ


سخن دان پیشینه دانای طوس
که آراست روی سخن چون عروس .

؟


|| نخستین . اولین . پیشین :
ز هر گونه ای داستانها زدیم
بدان رای پیشینه باز آمدیم .

فردوسی .


|| مقدم . جلوتر :
قیاسی گیر از اینجا آن و این را
خر پیشینه پل باشد پسین را.

؟


|| از پیش . || صاحب آنندراج گوید: اگرچه متبادر از لفظ پیشینه و زمان پیشینه و کار پیشینه گذشته است اما در این بیت نظامی که :
بفرمان شه خضر خضرا خرام
به آهنگ پیشینه برداشت گام .
بمعنی آینده استعمال یافته یعنی بقصد راه آینده گام را برداشت وآماده ٔ رفتن شد - انتهی . اما این توجیه بر اساسی نمی نماید. و ظاهراً همان معنی قدیم و گذشته مراد است . || (اِ مرکب ) این کلمه را فرهنگستان بجای گذشته و سابقه ٔ کار اداری برگزیده است .
ترجمه مقاله