پیمان گسلیدن
لغتنامه دهخدا
پیمان گسلیدن . [ پ َ / پ ِ گ ُ س ِ دَ ] (مص مرکب ) پیمان گسستن . پیمان شکستن . نقض عهد کردن . خلف وعده کردن . از سر عهد و پیمان رفتن :
به دوستی که وفا گر کنی و گرنکنی
من از تو بر نکنم مهر و نگسلم پیوند.
چه باشد رشته ٔ پیمان عمرم نگسلد ساقی
که خواهد پر شدن پیمانه زان پیمان گسل ما را.
به دوستی که وفا گر کنی و گرنکنی
من از تو بر نکنم مهر و نگسلم پیوند.
سعدی .
چه باشد رشته ٔ پیمان عمرم نگسلد ساقی
که خواهد پر شدن پیمانه زان پیمان گسل ما را.
خواجه ٔ آصفی .