پیهودن
لغتنامه دهخدا
پیهودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص ) بیهودن . نیم سوخته گشتن به تبش آتش . رجوع به بیهودن شود. نیم سوخته و رنگ بگردانیده شدن از رسیدن تبش آتش بدان :
جوانی رفت پنداری نخواهد کرد بدرودم
بخواهم سوختن دانم که هم اینجا بپیهودم .
جوانی رفت پنداری نخواهد کرد بدرودم
بخواهم سوختن دانم که هم اینجا بپیهودم .
کسایی .