پی افشردن
لغتنامه دهخدا
پی افشردن . [ پ َ / پ ِ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پایداری کردن . پافشاری کردن . پای فشردن . استقامت ورزیدن . استوار ماندن :
بیاورد لشکر سوی خوار ری
بیاراست لشکر بیفشرد پی .
در ستمکارگی پی افشردند
میگرفتند و خانه میبردند.
دگرباره از بخت امیدوار
پی افشرد بر جای خویش استوار.
سکندر دران داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت .
بیاورد لشکر سوی خوار ری
بیاراست لشکر بیفشرد پی .
فردوسی .
در ستمکارگی پی افشردند
میگرفتند و خانه میبردند.
نظامی .
دگرباره از بخت امیدوار
پی افشرد بر جای خویش استوار.
نظامی .
سکندر دران داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت .
نظامی .