چارابرو
لغتنامه دهخدا
چارابرو. [ اَ ] (ص مرکب ) نوخط که پشت لب او بحد موی ابرو برآمده است . آنکه خط پشت لب او دمیده است . شاهدی که خط بر پشت لب دارد. کنایه از معشوق نوخط. (آنندراج ). امردی که تازه بروت وی سبز شده باشد. (ناظم الاطباء) :
عشق افزون می شود چون حسن میگردد زیاد
تا تو چارابرو شدی چشمم ز شوقت گشت چار.
بلاست عاشقی نوخطان چارابرو
ز چارموجه ٔ دریا نجات ممکن نیست .
رجوع به چارابرو شدن شود. || یک قسم از قلندران که موهای ریش و بروت و ابرو را می تراشند. (ناظم الاطباء).
عشق افزون می شود چون حسن میگردد زیاد
تا تو چارابرو شدی چشمم ز شوقت گشت چار.
غنی (از آنندراج ).
بلاست عاشقی نوخطان چارابرو
ز چارموجه ٔ دریا نجات ممکن نیست .
صائب (از آنندراج ).
رجوع به چارابرو شدن شود. || یک قسم از قلندران که موهای ریش و بروت و ابرو را می تراشند. (ناظم الاطباء).