ترجمه مقاله

چارجامه

لغت‌نامه دهخدا

چارجامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پوششی از سقرلاط و مخمل و امثال آن ساخته ، اسبان را بدان آرایش کنند در حالت پیری و اسبی را که آن را زین نبندند و لجام کرده غاشیه بر آن اندازند و سوار شوند. (آنندراج ) :
سواری کی توان بر اسب عمری
که باشد از عناصر چار جامه .

اشرف (از آنندراج ).


جلی که بر پشت اسب بجای زین اندازند.
(ناظم الاطباء). || زین بدون قلتاغ . (ناظم الاطباء). || چار جامه کردن ستور. صاحب برهان در ذیل لغت (کفل ) نویسد: «وپلاس را نیز گویند که ستوران را بدان چار جامه کنند و سوار شوند».
ترجمه مقاله