ترجمه مقاله

چارمان

لغت‌نامه دهخدا

چارمان . (اِخ ) نام موضعی . مؤلف مرآت البلدان نویسد: در استیلای عرب بر عجم و فرار یزدجردبن شهریار به ری «باو» نامی از اهل طبرستان از اولاد ملوک عجم که ملتزم رکاب یزدجرد بود مرخصی حاصل نموده که به طبرستان رفته آتشکده ٔ آنجا را زیارت نماید و بعد ازورود قشون عرب به مملکت ری و انقلاباتی که در ایران اتفاق افتاد اهالی طبرستان «باو» را پادشاه خود نمودند و او «چارمان » را که معرب «بشارمان » میشود پایتخت خود قرارداد. بعد از پانزده سال سلطنت «ولاش » نام ، او را بضرب خشتی که بشانه ٔ او فروکوفت بکشت و خود سلطنت طبرستان را تصاحب کرد. (مرآت البلدان ج 4 ص 51).
ترجمه مقاله