ترجمه مقاله

چال کردن

لغت‌نامه دهخدا

چال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاله کردن . گودال کردن . گود گردن . گود کردن زمین و مانند آن . || دفن کردن . بخاک سپردن . در زیر خاک نهفتن چیزی را؛ چنانکه گردویی را برای روئیدن یا لاشه مرده ای را برای پراکنده نشدن بوی گند آن . جسد آدمی را در گور نهادن . در زیر خاک کردن .
ترجمه مقاله