ترجمه مقاله

چامین

لغت‌نامه دهخدا

چامین . (اِ) چامیر. چامیز.شاش . (برهان ). بول . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). کمیز. (ناظم الاطباء). ادرار. پیش آب . و رجوع به شاش شود. || غایط.(برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). و رجوع به غایط شود. || سرگین حیوانات را نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). و آن را چمین نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چمین مخفف آن است . (فرهنگ نظام ) :
بس کن که هر مرغ ای پسر
کی خوش خورد انجیر تر
شد طعمه طوطی شکر
وان زاغ را چامین خر.

مولوی (از آنندراج ).


و رجوع به چمین و سرگین شود.
ترجمه مقاله