ترجمه مقاله

چخ

لغت‌نامه دهخدا

چخ . [ چ َ ] (اِ) غلاف کارد و شمشیر و مانند آنرا گویند. (برهان ). غلاف کارد و شمشیر و امثال آن . (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ).غلاف کارد و شمشیر و خنجر و امثال آن باشد. (جهانگیری ) (شعوری ). غلاف کارد و شمشیر. (آنندراج ). غلاف کارد و شمشیر و جز آن . جلد شمشیر و جز آن . (ناظم الاطباء).جلد شمشیر و خنجر و کارد و غیره . نیام :
ز چرم کرگدن سازند و یشک پیل ازین پس چخ
که خام گاو و چوب بید خام آمد نگهبانش .

مختاری (در صفت شمشیر، از انجمن آرا).


|| جنگ و تعدی . (برهان ) (ناظم الاطباء). جنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ).ستیزه بود. (جهانگیری ) (شعوری ). ستیزه کردن . در این صورت اسم مصدر چخیدن است . (فرهنگ نظام ). || خصومت . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).رجوع به چخیدن شود. || بر روی کسی جستن را نیز گفته اند. (برهان ). جستن بر روی کسی . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) چخیدن باشد چون کوشیدن . (فرهنگ اسدی ). بمعنی کوشش و کوشیدن بجلدی و چابکی هم هست . (برهان ). بمعنی کوشش آمده . (جهانگیری ). کوشش بجلدی و چابکی . (ناظم الاطباء). سعی و کوشش . (شعوری ).
رجوع به چخیدن شود. || بمعنی چرک و ریم هم آمده است . (برهان ). چرک وریم . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله