ترجمه مقاله

چراغپایه کردن

لغت‌نامه دهخدا

چراغپایه کردن . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن اسب دو دست خود را و بر روی دو پای ایستادن . چراغپا کردن .
فیل کشیدن اسب :
چراغپایه کند اسب کآتشی دارد
چو مُرد آتشش از وی چراغپایه مجوی .

امیرخسرو (از مجموعه ٔ مترادفات ).


براق همت والای تو بگرم روی
چراغپایه کنان بر سپهر جست بتاز.

امیرخسرو (از انجمن آرا).


رجوع به چراغ و چراغپا و چراغپایه و چراغپا کردن شود.
ترجمه مقاله