چراغ روشن
لغتنامه دهخدا
چراغ روشن . [ چ َ / چ ِ رَ / رُو ش َ ] (اِ مرکب ) جمله ٔ چراغ تو روشن باد، خطابی دعایی خیرگونه کسبه و تجار را شب هنگام .
- چراغ روشن بودن ؛ کنایه است از گرم بودن بازار کسی یا چیزی . کنایه از آنکه دوست و هواخواه کسی بسیار بود یا مشتری چیزی فراوان باشد. مراد حاصل بودن و باثروت بودن . (فرهنگ نظام ) :
آن لاله رخ که سوخت دل من بداغ او
روشن بود همیشه الهی چراغ او.
- چراغ روشن گفتن کسی را ؛ کلامی است که درمحل دعای خیر گویند؛ یعنی مراد حاصل شود. (آنندراج ). گرمای بازار خواستن کسی را. پیروزمند و موفق خواستن و آرزو کردن کسی را :
از حرف نیک گردد بدخواه با تو دشمن
نتوان چراغکش را گفتن چراغ روشن .
امشب کز آتش گل گردید باغ روشن
پروانه بلبلان را گوید: چراغ روشن .
- چراغ روشن بودن ؛ کنایه است از گرم بودن بازار کسی یا چیزی . کنایه از آنکه دوست و هواخواه کسی بسیار بود یا مشتری چیزی فراوان باشد. مراد حاصل بودن و باثروت بودن . (فرهنگ نظام ) :
آن لاله رخ که سوخت دل من بداغ او
روشن بود همیشه الهی چراغ او.
قاضی استرآبادی (از آنندراج ).
- چراغ روشن گفتن کسی را ؛ کلامی است که درمحل دعای خیر گویند؛ یعنی مراد حاصل شود. (آنندراج ). گرمای بازار خواستن کسی را. پیروزمند و موفق خواستن و آرزو کردن کسی را :
از حرف نیک گردد بدخواه با تو دشمن
نتوان چراغکش را گفتن چراغ روشن .
وحید (ازآنندراج ).
امشب کز آتش گل گردید باغ روشن
پروانه بلبلان را گوید: چراغ روشن .
میرفغفور لاهیجانی (ازآنندراج ).