ترجمه مقاله

چرب کردن

لغت‌نامه دهخدا

چرب کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روغن در طعام ریختن .غذا را به روغن آلودن . روغندار کردن طعام و غذا را. || روغن مالیدن و اندودن و فرسودن . (ناظم الاطباء). چیزی یا جائی را به روغن و چربی آلودن . چرب کردن جائی یا چیزی . روغن مالیدن : و سینه ٔبیمار به روغن گل چرب کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- چرب کردن تن ، چرب کردن پشت ؛ کنایه است از آماده و مهیای آزار شدن . برای تعبی و رنجی حاضر شدن .
- چرب کردن سبیل ؛ کنایه است از رشوه دادن یا رشوه گرفتن ، چنانکه گویند: سبیل فلانی را چرب کرد؛ یعنی به او رشوه و حق السکوت داد. یا «سبیلت را چرب کردند»؛ یعنی رشوه به تو دادند.
- سبیل بدنبه چرب کردن ؛ کنایه است از تظاهر به رفاه و خوشبختی کردن . خود را بی نیاز جلوه دادن .
|| کمی بر وزن افزودن . اندکی بر وزن مقرر افزودن . || مهره دار کردن . || لغزان نمودن . || جلا دادن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله