ترجمه مقاله

چرخیدن

لغت‌نامه دهخدا

چرخیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) چرخ زدن . گرد گردیدن . چون سنگ آسیا بدور خویش گشتن . مانند گردباد به گرد خویش درآمدن . گردیدن . بر یک جای گردیدن به گرد خویش . چرخ خوردن بدور خود یا بدور چیزی یا کسی . || رقصیدن . چرخ زدن از روی شوق و شعف . || راه رفتن بیهوده و بدون قصد.بی قصدی و کاری از سوئی بسوئی رفتن . ول گشتن . پرسه زدن . || دایر بودن مؤسسه ای یا اداره ای .
ترجمه مقاله