ترجمه مقاله

چرکن

لغت‌نامه دهخدا

چرکن . [ چ ِ ک ِ ] (ص نسبی ) چیزی کثیف . (برهان ) (آنندراج ). هر چیز کثیف و پلید و ناپاک . (ناظم الاطباء). چیز چرک دار. (فرهنگ نظام ). چرکین . چرگن . آلوده ٔ به چرک . چرک آلود. چرکناک . شوخگن . شوخگین . رجوع به چرک و چرگن شود. || زخمی که پیوسته از آن چرک و ریم رود. (برهان ) (آنندراج ). زخمی که پیوسته از آن چرک میپالاید. (ناظم الاطباء). زخم چرکی .زخم چرک دار. چرکین . ریمگین . ریمناک . آلوده بچرک و ریم . ریم آلود. رجوع به چرک و چرکین شود. || کنایه از مال دنیا هم هست . (برهان ) (آنندراج ). مال دنیا. (ناظم الاطباء). رجوع به چرک و چرک دنیا شود.
ترجمه مقاله