چریده
لغتنامه دهخدا
چریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) چراشده . خورده شده . چرانیده شده . چرانده شده . گیاه و علفی که چرانده شده باشد. || چراکرده . چرانده . گیاه و علف خورده :
چریده دیولاخ ، آکنده پهلو
به تن فربه ، میان چون موی لاغر.
رجوع به چرانده و چرانیده شود.
|| تغذیه کرده . غذاخورده .
- ناچریده (دهان ) ؛ ناشتا. غذانخورده :
دهان ناچریده دو دیده پرآب
همی بود تا سر کشید آفتاب .
چریده دیولاخ ، آکنده پهلو
به تن فربه ، میان چون موی لاغر.
عنصری .
رجوع به چرانده و چرانیده شود.
|| تغذیه کرده . غذاخورده .
- ناچریده (دهان ) ؛ ناشتا. غذانخورده :
دهان ناچریده دو دیده پرآب
همی بود تا سر کشید آفتاب .
فردوسی .