ترجمه مقاله

چریک

لغت‌نامه دهخدا

چریک . [ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) لشکری راگویند که از ولایتهای دیگر بمدد لشکری بفرستند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکری که آداب مشق جنگ را نیاموخته باشد. (ناظم الاطباء). لشکر کمکی . (فرهنگ نظام ). قشون داوطلب . سپاهی غیرمنظم . سپاه داوطلب نامنظم . باشی پوزوق . چته . مقابل نظام و قشون منظم . سرآزاد. سپاهیانی که از همه جا گرد آورند و به کمک سپاه دیگر فرستند. قشون مشق ندیده و غیر نظامی . سپاه که از ایلات و عشایر یا شهرها و روستاها گیرند برای جنگی و پس از جنگ بخانه ٔ خود بازشوند. حشر :
گوشت دهقان بهر دو ماه خورد
مرغ بریان چریک شاه خورد.

اوحدی .


دزد با شحنه چون شریک بود
کوچه ها را عسس چریک بود.

اوحدی .


پیش خلیفه ایلچی فرستاد بتهدید و وعید که ... از تو بچریک مدد خواستیم . (ذیل جامع التواریخ رشیدی از حافظ ابرو). دیگر مردم چریک با دیهها که در حدود و جوار دیههای ایشان باشد تعلق نسازند. (تاریخ غازانی ص 307). و ارقام و احکام سیورغالات و معافیات و اجارات و وظایف و طوامیر یساقیان و چریک به مهر او میرسید. (تذکرة الملوک ص 41). || مطلق لشکر. (فرهنگ نظام ). || اصل و آغاز و ابتداء. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله