چزک
لغتنامه دهخدا
چزک . [ چ ِ ] (اِ) بمعنی چزغ است که خارپشت باشد. (برهان ) (آنندراج ). خارپشت باشد. (جهانگیری ) (انجمن آرا). چزغ و خارپشت . (ناظم الاطباء). چزغ . (فرهنگ نظام ) :
سینه را همچو چزک ساز حصار
زان سپس باش گو جهان پر مار.
چزک را چون نه تیغ و نه سپر است
سینه مر چزک را حصار سر است .
رجوع به چزغ و چژک و چژ شود.
سینه را همچو چزک ساز حصار
زان سپس باش گو جهان پر مار.
سنائی .
چزک را چون نه تیغ و نه سپر است
سینه مر چزک را حصار سر است .
سنائی .
رجوع به چزغ و چژک و چژ شود.